پسر طلای منپسر طلای من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 41 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 42 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

زندگی نوشت های یک مامان

21 هفتگی و خریدهای مادرجون

سلام گل پسر قند عسلم. امروز یکی از شیرین ترین خاطرات بارداری مامانی بود.جلو بابایی نشسته بودم و شما هم لگد میزدی.بعد یه لحظه بلوزم رو بردم بالا و بابایی هم همون لحظه داشت به شکم من نگاه میکرد که تو دوباره ضربه زدی و این بار شکم مامانی کاملا اومد جلو بعد دیدم بابایی هیچ عکس العملی نداشت.نگو بنده خدا فکر کرده این کار خودمه بعد که چند تا دیگه ضربه زدی دیگه مطمئن شد کار پسرشه اشک تو چشمای مامانی جمع شد اما بگم از مادر جون که به خاطر مریضی آقاجون رفته بودن تهران.بعد من یه کلام از دهنم دراومد خیابون بهار میگن مرکز سیسمونی فروشیه.مادرجون و عمه مامانی از خدا خواسته زودی میرن خیابون بهار.عمه هم که نوه نداره و عشق بچه دیگه کل بازارو درو کرد...
29 مرداد 1393

این روزها در هفته 20

سلام گل پسر مامان این روزها بیشتر وقت مامانی به گشت و گذار تو نی نی سایت میگذره.چند تا تاپیک خیلی خوب هم پیدا کردم که دارم از اول صفحه به صفحه میخونم تا تجربه نداشته ام زیاد بشه و برای اومدنت آماده بشم.چند تا کتاب هم در رابطه با بارداری و زایمان دانلود کردم که هنوز فرصت نکردم بخونمشون. وقتی وب مامانای دیگه رو میبینم که همه این مراحل رو پشت سر گذاشتن و نی نی هاشون به دنیا اومدن دلم میخواد منم خیلی زود به اونجا برسم و ببینمت.ایشاله صحیح و سالم بیای بغل مامانی گل پسر قند عسلم پریروز یه مشتری برای خونه مون پیدا شد که پسندید و گفت امروز بیاد برای قولنامه.اون روز انگار دنیا رو به من دادن.خوشحال بودم که بالاخره این پروژه فروش خونه داره ت...
18 مرداد 1393

غربالگری سه ماهه دوم

دیروز سونوی آنومالی رو انجام دادم.شکر خدا همه چیز خوب بود.هفته پیش هم که جواب آزمایش اومد و اونم شکر خدا خوب بود.تو سونو به خانم دکتر گفتم جنسیتش هم بهمون بگین.تا دستگاه رو گذاشت رو شکمم گفت پسره.گفتم مطمئنید؟گفت آره.شوکه شدم.چون همه اش من و بابایی خواب دیدیم دختر داریم اونم چه خوابهایی اولش خدا رو شکر کردم سالمی.اما کلی طول کشید تا درکت کنم تا هضم کنم که نی نیم با اینکه همه میگفتن دختره پسره.اما امروز صبح دیگه خیلی حالم خوب بود و کلی قربون صدقه گل پسر قند عسلم رفتم. مامانی تو طلای منی عزیزمی.ایشاله سالم باشی و سالم به دنیا بیای عسلی من ...
13 مرداد 1393
1